یه رونشناس میگه:اگه احساس مالکیت رو از عشق بگیری میشه نفرت!!!
چرا ادم ها همزمان احساس ها رو با هم درک نمیکنند؟
درست روزی میروم که تو عاشقانه میایی
هیچ چیزی بهتر از این نیست که به یه پی اچ دی بگی میبخشید مهندس!!!
و بهتر ازاون اینکه پیش همون پی اچ دی به جای مهندس صدات کنن میبخشید دکتر!!!
(الکی خوشی به همین میگن)
نظرتون چیه؟
عاشق دیگری بود
اما به من میگفت دوستت دارم!
عاشق دیگری بود
اما منو میبوسید!
عاشق دیگری بود
اما منو عاشق کرد!
عاشقش شدم
اما عاشق دیگری بود !
رفت تا به دیگری برسد؟
یا یکی دیگه رو عاشق کنه؟
خیلی سخته توی پاییز با غریبی آشنا شی
اما وقتی که بهار شد
یه جوری ازش جدا شی خیلی سخته
یک غریبه به دلت یک وقتی بشینه بعد اون
بگه که هرگز نمی خواد تو رو ببینه
بد ترین حس جهان این است؛
دیوانه وار عاشقش باشی
و بدانی دست در دست خیالِ دیگری،
همه شب می خوابد.
اگه یه روز بفهمی که تموم حرفاش دروغ بوده چی کار میکنی؟
اگه بفهمی تموم این مدت سر کار بودی چی کار میکنی؟
اگه بدونی فقط واسه اینکه دیگری رو فراموش کنه به تو رو اورده و بعد هم دید نشد بذاره بره چی کار میکنی؟
اگه بدونی توم این مدت بازیچه بودی چه کار میکنی؟
فکر بودنت با او حتی در رویاهایت جایم را در واقعیت هم تنگ کرد
میشه کلا توی ذهنم خفی شی؟؟؟؟؟؟؟
خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد
نخواست او به من خسته بی گمان برسد
شکنجه بیشتر از این؟که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو بوده به دیگران برسد
چه می کنی؟اگر او را که خواستی یک عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد
رها کنی برود ازدلت جدا باشد
به آن که دوست ترش داشتی به آن برسد
رها کنی بروند و دوتا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد
گلایه ای نکنی بغض خویش را بخوری
که هق هق تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند که ... نه نفرین نمی کنم که مباد
به او که عاشق او بودم زیان برسد
خدا کند که این عشق از سرم برود
خدا که فقط زود آن زمان برسد
باید قصه ای تازه آغاز کنم و نشان دهم که هنوز میتوانم عشق بورزم
باز هم برایت مینویسم از لحظه ضیافت من و دل که در آن جای تو خالی بود
و باز هم برایت مینویسم از عطش دیدار تو ,از بغض غربت که واژه به واژه آن را گریه کردم